روز بعد . . .

هفت

پنجشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۱۸ ب.ظ
امروز همکارم ازم پرسید ک تصمیمم چیه 
حرف دلم اینه ک نمیخام ادامه بدم چون اعصابم اروم دلشوره الکی ندارم دستام بی حس نمیشن 
ی بار گفتم ک زندگی کوفتی تمومه 
انقده پس فطرتن ک ی خبر نمیگیرن 
همکارم میگفت فک نکن همه ما خوشبختیم همه ما تو زندگی مشکل داریم باید بسازیم بازندگی 
بعله میدونم باید بسازم اما وقتی من نمیتونم تمومه جیک و پیک زندگیمو بگم مسلمه باید همه بگن بساز 
من تو اون خونه ی کنیز و کلفت بودن براشون هم اینکه ی عروس از نوع قدیم 
اخه کدوم عروس وظیفشه ک بره خونه خواهر شوهرو تمیز کنه کدوم عروسه ک نتونه ب خونه خودش خوراکش برسه اونوخ هفته ای واس خونوادشوهرش ثور بده 
خونواده من تو این ی سال دو بار سر سفرم نشستن همش میگن پس انداز کنین
نمیدونم شاید باشه همچین عروسی 
اما من کششو نداشتم 
مردی ک اجازه بده مادرش تو زندکیش نفوذ کنه و بیخود و بی جهت نظر بده مرد نیس باید ی چادر سر کنه  
فیلم عروسیم خونه خواهرشه ب مخمل میگم فیلمو بیار میگه ننم بهت اعتبار نداره ینی فیلم و عکس عروسی من خونه دوماده امن 
صاحب همین روزای محرم جوابشونو بده 
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۳۰
مرمر :)

نظرات  (۲)

۰۴ آبان ۹۴ ، ۱۰:۰۵ دل آرام دل
نمی دونم چرا مخمل دل نمی ده به زندگی اش.
شوهرخواهر شوهر مگه نامحرم نیست؟ تازه از مرد تو کوچه نامحرمتره.
اینا مشکلشون چیه؟ من نمی فهمم. اگه پسرشون سال تا ماه ترکیه بوده و شاید با زنهای دیگه هم بوده، دلیل نمیشه به تو اعتماد نداشته باشن. دختر خونه ی بابات بودی اومدی زنش شدی. حق تهمت زدن ندارن.
دلش تنگ نشده؟
تو دلت تنگ نشده؟ بزرگهای خانواده تو شهر شما جمع نمیشن برا اینطور موارد مسئله رو حل کنن؟
سلام مرمر. چه خبر از قوم الضالمین؟ مطمئن باش جوابشو حتما میبینه. براماهم پیش اومده و حالا میبینم داره تاوان میده.

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.