روز بعد . . .

این وبلاگای جدید برام شگون نداشتن 
میرم همون بلاگفا 
http://s-67.blogfa.com/
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۴ ، ۱۳:۲۲
مرمر :)

دیگه نمینویسم تا ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۴ ، ۰۹:۲۹
مرمر :)

پری بانو جان سلام 

ببخش 

دیروز ب دلایلی خطمو شکوندم اما تو مخاطبین تلفنم نبودی 

منتظر شماره تماستم 

بلاگفا قاطی کرده نمیتونم کامنت بزارم تو وبلاگت 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۴ ، ۱۰:۱۱
مرمر :)

بعد ازظهر دیگه نزنگید 

دید ک محل سگم بهش نمیدم کلن بیخیال شد 

دیروز صب مسیج داده میخام برم کربلا حلالم کن 

خوبه ک میدونه خیلی اذیتم کرده ج ندادم اخر سر چنتا دری وری گفت بازم ج ندادم 

زنگ زد ج ندادم 

بره گم شه 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۰۹:۵۱
مرمر :)

این روزا زده ب سیم اخر 

هر چی از دهنش بیرون میاد بهم میفرسته 

هم مسیج هم زنگ و هم تلگرامی 

چند وختیه جوابشو میدادم اما از شب تصمیم گرفتم ک انقده بفرسته تا خودش خسته شه 

اصرار داره برم خونش البته بدون منت کشی اونم با این لحن بیا سر خونه زندگیت 

از هر دری وارد میشه البته لفظی وقتی میبینه نتیجه نمیگره شروع ب دری وری گفتن میکنه 

شبم چنتا از تلگرام برام عکس کنایه امیز فرستاد ک داغونم کرد 

جوابشو ندادم و از این پسم نمیدم :(((

از لجم تلگرام گوشیمو انلاین گذاشتم تا حرصش دراد 

ساعت 1 شب ور ور زنگ زده و من جواب نمیدم اخر سر دیدم دست بردار نیس گذاشتم لیست سیاه :((((((((((((((((((((

میگه یکی رو پیدا کردی تا این وخت بیداری منم چیزی نمیگم 

مهم نیس چ فکرایی در موردم میکنه مهم اینه ک دستش و بی وفاییش برام رو شده 

خدا از خودشو ننش نگذره نمیدونم اخرش با این کاراش ب چی رسیدن :(

---------------------------------------

فقط وجود یکی هست ک بهم ارامش میده مابقی کشک !

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۴ ، ۱۰:۰۷
مرمر :)

خدا لعنتش کنه ک نزاشت زندگیمونو کنیم 

الانه چی عایدش شد ک ما رو از هم جدا کرد !

هردومون بلاتکلیف شدیم 

--------------------------------------

مخملی تازگیا میره تلگرام تانگو ....

و کلی تو تانگو برام مطلب گذاشته 

خون گریه میکنه کاش این گریه کردناش زمانی بود ک دستم اتل داشت و من اویزون پدر و برادر و دومادمون نبودم 

حالا ک بوی پول و دیه اومد اقا عاشق شده 

----------------------------------

هر چی باشه بازم من مادر شوهرمو مقصر میدونم 

و مخملی رو بی تقصیر 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۴ ، ۰۹:۱۹
مرمر :)
فعلن خبری از پروندمون نیس 
ی هفته پیش با وکیلم تماس گرفتم و از پروندم از ش پرسیدم 
گفتش صابخونه هوای منو داشته و شاهد شده ک مخملی اذیتم میکنه 
پریرزوم ما بقی پول وکیلو دادم و هم اینکه قرار شد برا استرداد ماشین خودش اقدام کنه 
حوصله رفتن ب دادگاه ندارم 
مخملی ام از وختی شنیده ک صابخونه شاهدم شده و هم اینکه یواش یواش بوی محکوم شدنش میاد مدام بهم زنگ میزنه 
و میبینه من کوتاه نمیام شروع ب دری وری گفتن میکنه 
منم دیگه مثه سابق نیستم ک کوتاه بیام ینی خونوادم اجازه نمیدن 
بابام گفته اینسری اگه بری سری بعد دیگه نمیتونی بیای خونم و مجبوری باهاش بسوزی و بسازی 
-*----------------------------------
6 دوره از فیزویتراپی رو رفتم و دو روز تعطیلی بخاطر حوصله نداشتن نرفتم 
احتمالن از امروز بازم برم 
--------------------------------------
برا خودم کلی خرید کردم تمام لباسام تو اون خراب شده مونده و مجبور شدم برم لباس بخرم 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۴ ، ۰۹:۱۴
مرمر :)

دیروز دستمو دکی جان باز کرد :)

---------------------------

خبر دوم اینکه 

تا بحال دو سری دادسرا رفتیم و من رضایت ندادم 

و اینکه مخملی تو دادگاه خودشو موش مردگی میزنه اما بعدش نه ز میزنه و نه میان خونمون ک بگن غلط کردیم 

منم ک کوتا بیا نیسم 

----------------------

پریروزم ی وکیل برا دستم گرفتم قراره پیگیر پروندم باشه 

---------------------

با همه این اوصاف خدا مادر شوهرمو ذلیل کنه ک باعث ب هم خوردن رابطه منو مخمل شد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۴ ، ۱۰:۰۵
مرمر :)

دوشنبه صدامون کردن شورای حل اختلاف مثلن اشتی 

البته پرونده من بود ک بخاطر دستم شکایت کرده بودم 

رییس گفت رضایت بده برو سر  خونه و زندگیتن 

گفتم اگه شوما ضامن امنیت جانی من تو اون خونه میشید میرم 

قاضی ام گفت مینویسم دادگاه 

مخملی گفت من سازش میکنم 

رییس گفت مهم اینه خانومت رضایت نمیده 

پروندمون قرار شد بره دادگاه 

----------------------------------------------

اونروز خودشو خوشگل و خوش تیپ کرده بود همش نگام میکرد منم بی محلی میکردم 

وختی فهمید خبری از سازش نیس امپرش رفت بالا و با عصبانیت جواب رییسو میداد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۴ ، ۰۹:۱۷
مرمر :)
امروز همکارم ازم پرسید ک تصمیمم چیه 
حرف دلم اینه ک نمیخام ادامه بدم چون اعصابم اروم دلشوره الکی ندارم دستام بی حس نمیشن 
ی بار گفتم ک زندگی کوفتی تمومه 
انقده پس فطرتن ک ی خبر نمیگیرن 
همکارم میگفت فک نکن همه ما خوشبختیم همه ما تو زندگی مشکل داریم باید بسازیم بازندگی 
بعله میدونم باید بسازم اما وقتی من نمیتونم تمومه جیک و پیک زندگیمو بگم مسلمه باید همه بگن بساز 
من تو اون خونه ی کنیز و کلفت بودن براشون هم اینکه ی عروس از نوع قدیم 
اخه کدوم عروس وظیفشه ک بره خونه خواهر شوهرو تمیز کنه کدوم عروسه ک نتونه ب خونه خودش خوراکش برسه اونوخ هفته ای واس خونوادشوهرش ثور بده 
خونواده من تو این ی سال دو بار سر سفرم نشستن همش میگن پس انداز کنین
نمیدونم شاید باشه همچین عروسی 
اما من کششو نداشتم 
مردی ک اجازه بده مادرش تو زندکیش نفوذ کنه و بیخود و بی جهت نظر بده مرد نیس باید ی چادر سر کنه  
فیلم عروسیم خونه خواهرشه ب مخمل میگم فیلمو بیار میگه ننم بهت اعتبار نداره ینی فیلم و عکس عروسی من خونه دوماده امن 
صاحب همین روزای محرم جوابشونو بده 
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۴ ، ۱۹:۱۸
مرمر :)